گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

گندم طلائی ما

عید 97

عزیز دل مادر سال نوت مبارک،انشالله سال خوبی براتی همه باشه و ما هم بتونیم تصمیماتی که داریم و اجرا کنیم برای تعطیلات امسال از 28 اسفند به سمت کیاکلا حرکت کردیم و تو راه یه سر بقعه شیخ زاهد هم رفتیم،نهار درست کرده بودم که رامسر خوردیم،کلی هم به فروشگاهها سر زدیم و برات دو سه دست لباس راحتی گرفتم سال تحویل خونه ی عزیز بودیم و من و شما و متین سال تحویل کردیم،بعدش رفتیم خونه ی مامان جون و شب اونجا موندیم،روز اول به عید دیدنی گذشت،تو عید دو تا عروسی داشتیم و حسابییی سرمون گرم بود،از شب دوم عید رفتیم خونه ی خاله ام که 4 ام عروسی پسر خاله ام بود 10 فروردین هم عقد پسر عمه ام بود و دو سه روزی اونجا میرفتیم و می اومدیم بقیه توضیحا...
21 فروردين 1397

خریدهای عید 97

با تاخیر عکسهاتو برات میذارم تا یادگاری بمونه ست اسپرت ست مجلسی که برای عروسی دایی حامدگرفته بودم این ست هم مامان جون زحمتشو کشیده خونگی ها کفشها کیف هم که خیلی وقت پیش گرفته بودم این زنجیر هم کادوی تولدت بود که دایی امین و زندایی مهدیس زحمت کشیدن،سنگ فیروزه هم سوغاتی مشهد رفتن دایی وزندایی بود و مامان جون هم پول داد تا پلاکش کنم لوازم والتحریر هم عیدی دایی وزنداییه،مداد رنگی ها عالین و خیلی نرم رنگ میدن ...
17 فروردين 1397
1